نه دروغ گفتم. دستهام خشک نشدن. یهو یادم اومد توی سپتامبر پستی نذاشتم اینجا. راستش برای اینه که موازی با این بلاگ چند تا پروژه شروع کردم و اونها دارن در لحظه داکیومنت میشن و اینجا یه ذره کمرنگ شده. خوبی این بلاگ اینه که همیشه هست. هر وقت فکر قابل ارائه و طولانی به اندازهی پست وبلاگ داشته باشم میتونم اینجا بنویسمش :))
بچه که بودم تغییرهای بزرگ دیر به دیر رخ میدادن. مثلا هفت سال (؟) طول کشید تا اولین روز دبستان رو تجربه کردم. بعد از اون اولین روز، دومین تغییر بزرگ 4 سال بعدش برام رسید؛ یعنی راهنمایی. بعدیش 3 سال بعد بود. بعدش یه ذره آروم شد. یه ذره که نه. طولانیترین دوره زندگیم رسید :)) اصلا معادلههای زندگیم رو جا به جا کرد؛ دبیرستان از راه رسید. به هر حال با هر سختیای بود دبیرستان گذشت و دانشگاه اومد. وقتی رفتم دانشگاه تغییرهای بزرگ شروع کردن با سرعت خیلی بیشتری رخ دادن. مثلا چیزهایی که کل عمر آرزوشون رو داشتم زود به زود به واقعیت میپیوستن. حتی چیزهایی که توی همین دوره آرزو کردم چند ماه یا چند هفته یا حتی چند روز بعدش به طرز عجیبی به واقعیت پیوستن. البته این پروسه هنوزم ادامه داره. واقعیتی که داره اینه که به همون نسبت که چیزهای خوب رخ میدن، چیزهای تلخ هم رخ میده. امیدوارم که بتونم ظرفیت چیزهای خوب و تحمل چیزهای سخت رو داشته باشم. بعضی وقتها واقعا سخته.
اگه درست یادم بیاد راهنمایی بودیم که جاستین بیبر یهو معروف شد و همهی آدمایی که میشناختم ازش متنفر بودن. هیچوقت نفهمیدم چرا. راستش اول خودم هم تحت تاثیر جو قرار گرفتم و همین احساس رو پیدا کردم اما یه روز یکی از آلبومهاش رو گوش دادم و آهنگاش لااقل افتضاح نبودن. اینو میتونستم بگم که از صد درصد آهنگهای پاپ ایرانی اون موقع قشنگتر بود :)) یه بار ازشون پرسیدم که چرا بدشون میاد و گفتن بهش حسودیشون میشه چون یهو به یه پول هنگفتی رسیده بوده و با این که صداش از اول خوب نبوده با سیگار و این چیزا صداش رو کلفتتر کرده ظاهرا و خودشون صرفا یه آدمی بودن که فقط میرفتن مدرسه و میومدن خونه. امروز که فکر میکنم دوست دارم که اگه قراره پولدار بشم ترجیح میدم یهویی پولدار نشم. در واقع اگه بخوایم یکی از هدفها رو پولدار شدن در نظر بگیریم، ترجیح میدم یه مسیری رو براش طی کنم. چیزی که مهمتر از هدفه، مسیرشه. اگه از مسیرش بتونم لذت ببرم، در صورتی که رسیدن به هدفه طول بکشه هم دیگه زیاد برام اذیتکننده نیست. آخرش به ته مسیر میشه رسید. حالا شاید 1 کیلومتر قبلش آدم بنزین تموم کنه مجبور بشه ماشین رو هل بده تا مقصد اما به هر حال میشه رسید.