از سالهای خیلی خیلی قدیم آدما اومدن سال جدید رو جشن میگرفتن؛ با هر مذهب و آیین و ملیتی. نمیدونم توی ذهن اولین انسانهایی که تصمیم گرفتن این کار رو کنن چی میگذشته. شاید هم توی وجود انسان بوده. البته اگه توی وجود بوده، ازش به من زیاد نرسیده. کلا حس خاصی نسبت به عید و سال نو ندارم.
آیا انسانها برای این جشن میگیرن که تونستن 365 روز قبلی رو زنده از آب بیرون بیان یا برای این جشن میگیرن که قراره توی 365 روز بعدی زندگیای بسازن که براشون ایدهآلتره؟ یا چی؟
ابتدای هر سال خیلی از آدمها لیستی از هدفهاشون توی سال پیش رو مینویسن و به خودشون میگن که امسال سالیه که سکه رو برمیگردونن اما اکثر اوقات این اتفاق نمیوفته. شاید آخر هر سال کرنومتر زندگی رو ریاستارت میکنن که به خودشون یه فرصت جدید بدن؛ حتی اگه ته دلشون هم مطمئن نباشن که میتونن چیزی که توی ذهنشونه عملی کنن یا نه.
اگه واقعا اینی که گفتم باشه، عید و سال نو نسخهی گستردهتری از این تفکره که “از شنبه شروع میکنم”. یعنی مثلا دو ماه از سال جدید میگذره و فرد میبینه که زندگی اونطوری که میخواسته و برنامه ریخته نشده و تصمیم میگیره که 10 ماه صبر کنه تا سال بعدی. شاید توی ذهنش با این فکر که “اگه آجر اول رو کج بچینی بقیهی ساختمون هم خراب میشه” خودش رو توجیح کنه ولی درواقعیت احتمالا حوصله یا انگیزهی کافی یا هرچیزی رو نداره و ته وجودش از این خبر داره اما به هر دلیلی نمیخواد یا نمیشه که درستش کنه.
و اگه اینی که گفتم باشه و تعریف سال نو و عید وقتی باشه که آدم تصمیم میگیره کنترل زندگیشو به دست بگیره و بهترش کنه، پس هر روز میتونه عید باشه و این خیلی خوبه. این روحیه که آدم صرفا از شنبه یا 1 فروردین یا 1 Jan بعدی شروع نکنه چیزیه که دارم روش کار میکنم. با این طرز تفکر منم مثل خیلیهای دیگه میخوام اول سال جدید یه سری هدف جدید بذارم برای خودم. مثل هر روز هفته توی هر ماه سال توی هر ساعتی که اگه هدف جدیدی داشته باشم، میذارمش توی لیست.